اولین روز تولد تو
امروز ۱۷ آبانماه سال ۱۳۹۱ هست و ساعت ۹:۴۵ دقیقه رو نشون میده و من منتظرم تا بابائی آماده بشه باهم بریم بیمارستان آخه قراره بزرگترین رویداد زندگیمون رخ بده ساعت ۱۰:۳۰ و ما در طبقه سوم بیمارستان کوثر بخش زنان و زایمان آماده ایم من ، بابائی، مامان جون و خاله منور خیلی خوشحالم و دائما" نگاه ساعت میکنم تا اینکه صدام میکنند وارد اتاق میشم سلام میکنم و میشینم همه خانم هایی که اونجا هستند یه جورایی دلشوره دارن قیافه هاشون پر از اضطراب و استرس هست هر کدوم از اون یکی میپرسه بچه شما دختر یا پسر ؟ و من با تمام وجودم گفتم دختر عاشقتم دخترم . بهارم دخترم از خواب برخیز شکرخندی بزن شوری برانگیز گل اقبال من ای...
نویسنده :
پریسا
11:50
سه ماهه اول
عزیزم تو روز چهارشنبه به دنیا اومدی و روز پنجشنبه اومدیم خونه خودمون حس خیلی خوبی خوبی بود ، مادر شدن میگم .روز جمعه مامان جون و زن دایی ماه طوار شروع کردن به حموم کردن تو یه کمی گریه کردی ولی در عوض سبک شدی و خیلی راحت خوابیدی سه شب اول اصلا" نخوابیدم نه فکر کنی بگی شاید بچه بد آرومی بودی نه گلم اتفاقا" خیلی خیلی آروم بودی اصلا" گریه نمیکردی از خوشحالی بود همش با خودم میگفتم نکنه خوابم ببره و تو گشنه بمونی ! تنها چیزی که اذیتم می کرد نفخ شکمت بود که همه بچه ها دارن روز جمعه باید میرفتم مرکز بهداشت تا اولین واکسن بهت بزنن خیلی روز بدی بود ضمنا" باید تست شنوایی و غربالگری و تست زردی را هم میدادی وقتی رسیدیم م...
نویسنده :
پریسا
11:01
بدون عنوان
تورا دختر خانوم مینامند . مضمونی که جذابیتش نفسگیر است… دنیای دخترانه تو نه با شمع و عروسک معنا پیدا میکند و نه با اشک و افسون. اما تمام اینها را هم در برمیگیرد… تو نه ضعیفی و نه ناتوان، چرا که خداوند تو را بدون خشونت و زورِ بازو میپسندد. اشک ریختن قدرت تو نیست، قدرت روح توست . ...
نویسنده :
پریسا
10:30